سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥ღردپای عشق♥ღ

این وبلاگ را تقدیم میکنم به... ...عشقم...

دیگر چه جای گله از دوست...وقتی که در گلخانه خنجر میفروشند...!

در شهر ما اعتبار را میفروشند...!

 عاشق عشق خود را می فروشد...!

 وقتی که معیار برابر با خوب و بد نیست...!

گنجشک را جای قناری میفروشند...!

وقتی برادر ها برادر میفروشند!

صیادها بال کبوتر میفروشند...!

 دیگر چه جای گله از دوست...

              وقتی که در گلخانه خنجر میفروشند...!



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/12/15 ] [ 3:5 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
شاید آخر دوست داشتن!...

دختره از پسره پرسید:من خوشگلم؟

پسره گفت:نه!

دختره گفت:دوستم داری؟

پسره گفت:نوچ!

دختره گفت:اگه من بمیرم برام گریه میکنی؟

پسره گفت:اصلا!

     دختره اشک تو چشماش جمع شد و هیچی نگفت...

پسره بغلش کرد و گفت:

        تو خوشگل نیستی...زیباترینی...

          تو رو دوست ندارم...عاشقتم...

            اگه تو بمیری گریه نمیکنم چون...منم میمیرم...



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/11/5 ] [ 10:45 صبح ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
ولی افسوس که این تنها یک نگاه بود...

ای کاش که هرگز نمیدیدمت و در آتش عشقت نمیسوختم...

          با اولین نگاهت اشک ریختم...

                با دومین نگاهت سوختم...

                   و در انتظار سومین نگاهت خاکستر شدم...

 ولی افسوس که این تنها یک نگاه بود...



[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/11/5 ] [ 10:41 صبح ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد..

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/3 ] [ 2:37 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
هنوز هم دوستت دارم

گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/3 ] [ 2:36 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد...

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/3 ] [ 2:36 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
تو فقط ماه من بمون و باش !

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/3 ] [ 2:35 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/3 ] [ 2:35 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام...

تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم

و در اضطراب گلبوته های جدایی ,

چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر
عشق , آذین می بندم .

به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی

و بر تاروپود تنم حروف
عشق را ترنم نمودی .

پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی
زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است .

و من…

در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام

تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان

تو تجلی کند ….!!!



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/3 ] [ 2:34 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر
رویای عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید!

کسی را می‌خواهم، نمی‌یابمش

می‌سازمش روی تصویر تو

و تو با یک کلمه فرو می‌ریزی‌اش

تو هم کسی می‌خواهی، نمی‌یابیش

می‌سازی‌اش روی تصویر من

و من نیز با یک کلمه …

اصلا بیا چیز دیگری نسازیم

و تن به
زیبایی ابهام بسپاریم

فراموش شویم در آن‌چه هست

روی چمن‌های هم دراز بکشیم

به نیلوفرهامان فرصت پیچش بدهیم

بگذار دست‌هایم در آغوش راز شناور شوند

رویای
عشق در همین حوالی مبهم درد است شاید!



[ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/11/3 ] [ 2:33 عصر ] [ ♥ღفاطمه♥ღ ] نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت

کد جست و جوی گوگل

پیچک

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انواع کد های جدید جاوا

mouse code

کد ماوس